خلوت خیال
پروانة خیال به خالت نشاندهام
تاساحل نجات توخودراکشاندهام
ای ناجی تمامی افتادگان زپا
بنگر چگونه دست به دستت رساندهام
بایادعشق خوب تو صدهاستاره را
ازآسمان دیده به دامن فشاندهام
گلهای سرخ عاطفه رابانگاه تو
بر شاخههای خشک کلامم نشاندهام
محتاج یک تبسم از آن شکرین لبم
بااین امیدتابه کنون زنده ماندهام
شب تابه صبح نمنم باران دیده را
بر باغ سبز آینةدل چکاندهام
با خلوت خیال تماشایی رخت
خود رازدام بار گناهان رهاندهام
ای مهربانترین وصمیمیترین بدان
باگرمی نگاه تو تنهانماندهام