ازاو آغازکن...
وقتی که تنهای تنها میشوی؛ وقتی که دوستانت آنها که نیازمند یاریشان هستی ، درست در حساسترین نقطه رهایت میکنند...
وقتی در دست همانها که پشتوانه و پشتگرمی محسوبشان میکردی خنجرمیبینی...
وقتی زیر سنگی که به استواریش سوگندمیخوردی و تکیه گاهش میشمردی ماری خفته میبینی که در تکان حادثه،از خواب جهیده است...
وقتی که امواج امتحان،خاشاک دوستیهای سطحی را میروبد و لجن متعفن خودخواهی و منفعت طلبی را عریان میسازد...
وقتی که هیچ تکیه گاهی برایت نمیماند و هیچ دستی خالصانه به دوستی،گشاده نمیگردد...یک ملجأ و امید و پناهگاه میماند که هیچ حادثه ای نمیتواند اورا از توبگیرد.
او حتی در مقابل بدی های تو خوبی می آورد و بر روی زشتیهای تو پرده اغماض می افکند..!
اگر بدانی که محبت و اشتیاق او به تو چقدر است بند بند تنت از هم میگسلد.
او به عیسی علیه السلام میفرماید:
اگر آنها که به من پشت میکنند میزان اشتیاق مرا نسبت به خویش بدانند قالب تهی می کنند.
حتما دانسته ای که او کیست!
پس چرا در انتها به او برسی؟! از او آغاز کن.
پیش و بیش از همه خدا را دوست بگیر و هم او را ملاک و شاخص دوستیهایت قرار بده.
هرکه به خدا نزدیکتر و صفات خدایی در او متجلی تر، دوست تر و صمیمی تر.
و تو که چنین دوستی و رفاقتی می طلبی خود پیش از دیگران به خلق و خوی الهی متخلق میشوی.
…دلت همیشه گرم خدا باد.